آقای الف

قبلا بهتر می‌نوشتم،
الان فقط می‌نویسم...
کم و گهگاه.
جدی نگیرید!

این روزها بیش از هر چیز از "زمان" می‌ترسم. که سر یاری نداشته باشد، با دیر شدن، زود بودن، طول کشیدن، اتفاقات و هم‌زمانی‌های نابهنگام و دیگر مشکلاتی که همه را از چشم "زمان" می‌بینم. و مشکل اصلی اینجاست که نبردمان، برابر نیست.
چند وقت پیش داشتم فکر می‌کردم و به نظرم همه تصمیماتی که در حدود سه سال اخیر گرفته‌ام با توجه به شرایط زمان تصمیم‌گیری، خوب به حساب می‌آیند، و هر چند اصلا این خوب بودن با زود به نتیجه رسیدن و آسان بودن هیچ نسبتی نداشته، اما در مجموع می‌توانم بگویم از هیچ‌کدامشان پشیمان نیستم.

دل نهادم به صبوری، نه از سر ناچاری مثل سعدی، بلکه به امید رسیدن نوبت ظفر طبق فرمایش جناب حافظ و ساختن حلوا از غوره که یادم نیست چه کسی گفته بود. تصمیم‌هایم، با همه ملاک‌های آن روزها، در نظرم از بهترین راه‌ها بود و خوشبختانه هنوز هم هست. با همه سختی و پستی و بلندی.

اما امروز چیز دیگری هم هست که دیروز نبود. و دوست دارم، فردا، هنوز هم باشد.
بیا و این بار سرِ یاری داشته باش، ای "زمان".


عنوان هم از حافظ است و حال صبح دیروز. همان‌طور که:

سحر کرشمه چشمت به خواب می‌دیدم

زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست

  • الف

با آن نگاهت،

بدیهی‌ترین کار ممکن، خیال‌بافیـ‌ ـست.


* عنوان از بهروز یاسمی

  • الف

پلنگچال


هوای برفی و بارانی این چند روز، هر چند شدیدا حال‌خوب‌کن، یادآور  بعضی از دلتنگی‌ها هم بود.

از میان گفتنی‌ها دلم برای کوه تنگ است. از حوالی مرداد، بینمان فاصله افتاده. بهانه هم که همیشه هست. برنامه شلوغ و آب و هوای نامصاعد و مصدومیت و تنبلی همراهان و البته گاهی خودم و ... . 

این عکس را دقیقا عصر روز جمعه‌ای دیدم که صبحش با دیدن هوای فوق‌العاده تهران، داشتم فکر می‌کردم -و البته کمی هم به خودم بد و بیراه میگفتم- که «دقیقا چرا الان نباید در کوه باشم؟». از [نه چندان] غیب ندا آمد، چون در حال تشریف‌فرمایی به مهمانی هستید. خب، راستش علیرغم میل باطنی و از آنجایی که دوستی در مهمانی حاضر بود که برای مدتی نسبتا طولانی قرار بود از زیارتشان محروم باشیم، به اجبار قانع شدم. اما اگر عمری باشد، این آخر هفته برای برداشتن این فاصله، مثل روزهای اول، خودم باید پیش‌قدم شوم و با همراهی دوستان، دیداری با کوه تازه کنیم. هر چند هوا آنطور که باید ابری نیست و من کوه را در هوای ابری و باران‌ نم‌نم از هر وقت دیگری بیشتر دوست دارم.


باشد که همه فاصله‌ها، یک‌به‌یک، برداشته شوند.


بعد‌نوشت: گویا آخر هفته هشدارِ بهمن داده‌اند! فلذا دوباره برنامه روی هواست :|

  • الف

بی تو به سر نمی شود - محمدرضا شجریان

بی تو به سر نمی شود - شهرام ناظری

بی همگان - همایون شجریان


*حافظ، مولانا شاید هم هیچ کدام. با کمی تصرف! البته. 

  • الف

اوضاع بد نیست اگر خدا بخواهد. حتی اگر منصفانه‌تر بخواهم بگویم خوب است و امید به بهتر شدنش هم هست. در حدی که بیشترین نگرانیمان برای ماه‌های پیش رو، سرعتِ رشدِ خارج از کنترل باشد. اما طبق علاقه رو به ازدیاد این چند ساله به واقع‌گرایی و عادت قدیمی‌تر درون‌گرایی، صبر کردن تا رسیدن به نتیجه یا حداقل نزدیک‌تر شدن نتیجه را به هر واکنش دیگری ترجیح می‌دهم.

یادم رفت بگویم، خوشحالم، شکرگزار و امیدوار. 

*حافظ

  • الف

ما پراکندگان مجموعیم... 

-سعدی-


+ مینا -  کریستف رضاعی

  • الف

در کوی عشق جان را، باشد خطر اگر چه

جایی که عشق باشد، آنجا خطر نباشد


-سلمان ساوجی-

  • الف

درِ اول.

دل آدم هم مثل مدارک شناسایی میمونه. یهو میبینی نیست. شاید یه جایی جا مونده، شاید دزدینش، حواست نبوده یه جا افتاده، گیر کرده ... یا هزار تا اتفاق دیگه. فقط یه مشکلی هست، پشتش ننوشته مثلا « از یابنده تقاضا می‌شود دل را به نزدیکترین صندوق پستی بیاندازد ». یعنی حتی اگه کسی پیداش بکنه هم هیچ راه مشخصی برای رسوندش به صاحبدل نیست. تازه المثنی هم که نداره.


درِ دوم.

در ادامه این پست متوجه شدم که در زبانهای فرانسوی و اسپانیایی هم دقیقا مثل فارسی برای نشون دادن احترام، برخورد رسمی، رعایت فاصله و ... از ضمیر و فعل مخاطب جمع برای فرد استفاده میشه.

در انگلیسی هم یه چیزی دارن به اسم Royal We که مثلا وقتی ملکه الیزابت یا هر کدوم از اهل بیت ایشون! میخوان صحبت کنن در مورد خودشون به صورت جمع حرف می‌زنن.


درِ سوم.

عشق عمومی - شاملو


پ.ن. چندتا درِ دیگه هم بود که الان توان نوشتنشون نبود حقیقتا. به علاوه یکی دو مورد که بعد از کلنجار رفتن با خودم فکر کردم شاید ننوشتنشون بهتر باشه، حداقل فعلا. نیت اولیه روی هفت هشت تا در بود که شد این. خیلی هم خالی.

  • الف

گفتیم: صبر کن، از صبر برآید کارت

کردمی صبر ز روی تو، اگر داشتمی


-عراقی-

  • الف

گاه، تلاش برای نگاه داشتن عقل و منطق در مدار تصمیم‌گیری‌ها از سخت‌ترین کارهای جهان می‌نُماید.
البته تنها نمی‌نُماید، واقعا هست.


* از یک جایی به بعد به نظرم آمد عنوان بیشتر پست‌ها می‌تواند همین باشد.

  • الف