از میان گفتنیها...
هوای برفی و بارانی این چند روز، هر چند شدیدا حالخوبکن، یادآور بعضی از دلتنگیها هم بود.
از میان گفتنیها دلم برای کوه تنگ است. از حوالی مرداد، بینمان فاصله افتاده. بهانه هم که همیشه هست. برنامه شلوغ و آب و هوای نامصاعد و مصدومیت و تنبلی همراهان و البته گاهی خودم و ... .
این عکس را دقیقا عصر روز جمعهای دیدم که صبحش با دیدن هوای فوقالعاده تهران، داشتم فکر میکردم -و البته کمی هم به خودم بد و بیراه میگفتم- که «دقیقا چرا الان نباید در کوه باشم؟». از [نه چندان] غیب ندا آمد، چون در حال تشریففرمایی به مهمانی هستید. خب، راستش علیرغم میل باطنی و از آنجایی که دوستی در مهمانی حاضر بود که برای مدتی نسبتا طولانی قرار بود از زیارتشان محروم باشیم، به اجبار قانع شدم. اما اگر عمری باشد، این آخر هفته برای برداشتن این فاصله، مثل روزهای اول، خودم باید پیشقدم شوم و با همراهی دوستان، دیداری با کوه تازه کنیم. هر چند هوا آنطور که باید ابری نیست و من کوه را در هوای ابری و باران نمنم از هر وقت دیگری بیشتر دوست دارم.
باشد که همه فاصلهها، یکبهیک، برداشته شوند.
بعدنوشت: گویا آخر هفته هشدارِ بهمن دادهاند! فلذا دوباره برنامه روی هواست :|
- ۹۵/۱۱/۲۴
به نظر بنده اگر انجام کاری منوط به حضور دیگران باشه انجام شدنش کار حضرت فیله!
خوش بگذره