آقای الف

قبلا بهتر می‌نوشتم،
الان فقط می‌نویسم...
کم و گهگاه.
جدی نگیرید!

گفتم کی ام دهان و لبت کامران کنند
*گفتا به چشم هر چه تو گویی چنان کنند*


گفتم خراج مصر طلب می‌کند لبت

گفتا در این معامله کمتر زیان کنند


گفتم به نقطه‌ٔ دهنت، خود که بُرد راه
گفت این حکایتیست که با نکته دان کنند


*گفتم صنم پرست مشو با صمد نشین
گفتا به کوی عشق هم این و هم آن کنند*


گفتم هوای میکده غم می‌برد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند


گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند


گفتم ز لعل نوش لبان پیر را چه سود
گفتا به بوسه شکرینش جوان کنند


گفتم که خواجه کی به سر حجله می‌رود
گفت آن زمان که مشتری و مه قرآن کنند


گفتم دعای دولت او ورد حافظ است
گفت این دعا ملایک هفت آسمان کنند


پ.ن. در کل خیلی چسبید مخصوصا مصراع و بیت مشخص شده :)

  • الف

۱ - گاهی بعضی‌ها بدون اینکه خودشان بدانند روی آدم تاثیر می‌گذارند. این اتفاق معمولا در مورد آدم‌های شناخته شده مثل نویسنده‌ها، هنرمندان و ... چیز عجیبی نیست، تاثیر گرفتن از دوست‌ و آشنا هم می‌تواند مصداق اثرات کمال همنشین باشد و این مورد هم اتفاق دور از ذهنی نیست. اما...
اگر اشتباه نکنم حدود پاییز سال قبل بود که دوستی بدون اینکه خودش بداند و بحث کمال همنشین و ... در میان باشد باعث ایجاد تکان‌ها و حرکات مثبتی در من شد. متاسفانه فعلا دسترسی و شرایط سپاسگزاری فراهم نیست اما امیدوارم روزی نه چندان دور او را از این تاثیرگزاری و ایجاد انگیزه مطلع کنم و مراتب تشکراتم را هم مبسوط به جا بیاورم.

۲ - چند هفته پیش بود که شروع‌کننده‌ مکالمه ناشیانه‌ای با یک دوست بودم. نمی‌دانم تاثیر حال نامساعد جسمی بود که به مغزم سرایت کرده بود یا مشکل جای دیگری بود اما هر چه که بود فکر کنم بنده همان به که ز تقصیر خویش و به خاطر برخورد خوب و محترمانه‌ای که داشتند هم تشکر کنم و هم احتمالا یک معذرت‌خواهی به خاطر شروع ناشیانه و آکوارد مومنت‌های احتمالی ایجاد شده!

۳- پرتقالِ من - مرجان فرساد


بعدنوشت. دوست اول که هیچی، ولی دوست دوم گهگاهی اینجا سر میزنه :)

  • الف

با خونریزی داخلی که احتمالا آشنا هستید! بیماری دیگری هم هست که همین الان به این نتیجه رسیدم اسمش را بگذارم "حرف ریزی داخلی"! 

جدای از سهم قسمت مادرزادی آن که به گمانم از آقاجون - پدربزرگ خدا بیامرزم- به ارث برده باشم،  چند شبی است که دوباره عود کرده ام. 

*محمدعلی بهمنی

  • الف
  • الف

می‌ترسم از خرابی ایمان که می‌برد
محراب ابروی تو حضور نماز من


-حافظ-

  • الف

یکی از وبلاگهای قدیمی که دوست داشتم مینی‌مالیده بود. چندباری تعطیل شد و امروز اتفاقی دیدم که دوباره هست. لینکش هم کردم. مطالبش زیاده و به دلیل تعداد زیاد پست‌ها و نویسنده‌ها، از نظر کیفیت، بالا و پایین زیاد داره. البته خیلی وقت هم هست که دیگه آپدیت نمیشه ولی خب خوندن همون نوشته‌های قدیمیشون هم خالی از لطف نیست.
به هر حال.
به عنوان نمونه، یه سری پست داشت با عنوان "نوشته‌های روی یخچال"، که دوستشون داشتم.
در ضمن، اگر به سمت سال‌های ۹۰، ۸۹ ،... و قبل از اون برید -و اگر سن و سالتون اجازه بده- ممکنه دچار احساسات نوستالژیک هم بشید.

تا در مورد گذشته و گذشتگان دارم میگم اینم بشنوید (البرز - رباعیات)، ایشون هم از بلاگ‌نویس‌های قدیمی بود.

نسخه اصلیش رو هم فرهاد مهراد خونده که دو تا از رباعیات ابوسعیده.

  • الف

و گفت: «خلق از آن می‌رنجند که کارها پیش از وقت طلب می‌کنند.»

-اسرار التوحید-

* حافظ

  • الف

امروز به چیزی فکر کردم که انتظارشو نداشتم، در واقع الان انتظارشو نداشتم.
فکرام برای خودم، ولی شما می‌تونید صداهایی که توی سرم تکرار میشد گوش کنید.


Clint Mansell - Together We Will Live Forever

Frédéric CHOPIN - Waltz in A minor (Op. Posth.) [v01]


پ.ن. آهنگ اول تکراریه ولی خیلی دوستش دارم،

اینجا هم گذاشتمش چون احتمالا اون صفحه شنیدنی‌ها رو حذف می‌کنم و اگر بخوام از این به بعد چیزی بذارم همینجا پست می‌کنم.

  • الف

یه زمانی هم دلم به "سمع الله لمن حمده" خوش شده بود که فهمیدم پیک حق هم ممکنه خیلی پسرعمه‌زا طور برخورد کنه!

  • الف


آدمی را تصور کنید که چند نفر دیگر برای اینکه حرف نزند، دستشان را گذاشته‌اند جلوی دهانش و فشار می‌دهند.

وضعیت من در چند روز گذشته به این صورت بوده که:

خودم دستم را گذاشته‌ام جلوی دهانم که حرف نزنم، 

از طرف دیگر هم دارم تلاش میکنم دست خودم را گاز بگیرم که بتوانم حرف بزنم!

از دید ناظر بیرونی احتمالا صحنه خنده‌داری خواهد بود!


پ.ن. حجم مطالب گنجانده شده در این پست به شدت زیاد است! حداقل یک پست جداگانه برای عنوان، متن و مخصوصا عکس!

  • الف