آقای الف

قبلا بهتر می‌نوشتم،
الان فقط می‌نویسم...
کم و گهگاه.
جدی نگیرید!

مشکلـ[اتـ]ـی دارم، ز دانشمند[ان] مجلس بازپرس - قسمت پایانی

جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۳۵ ب.ظ

داستانم را چطور تمام کنم؟ مذاکره با خاطرات کار آسانی نیست: چطور می‌شود بین آنهایی که نفس‌نفس می‌زنند تا بازگو شوند و آنهایی که تازه دارند پا می‌گیرند و آنهایی که هنوز هیچی نشده چروک خورده‌اند و آنهایی که کلام آسیابشان میکند و تنها گردی ازشان باقی می‌ماند انتخاب کرد؟ بعد از تمام اتفاقاتی که افتاده به این نتیجه رسیده‌ام حیف آن غشایی در مغز که افکار رویش حک می‌شوند. اینجا هیچ چیزی نیست که حواس آدم را از درون‌نگری فاجعه‌بار پرت کند، راستش به اندازه کافی نیست. خاطره‌ها را هم نمی‌توانم با چوب به عقب برانم. تنها چیزی که باقی می‌ماند دیوانه شدن است، که با این حافظه و هوش و استعداد، کار سختی به نظر نمی‌رسد.


- جزء از کل - با کمی ترکیب و تصرف -

  • الف

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">