آقای الف

قبلا بهتر می‌نوشتم،
الان فقط می‌نویسم...
کم و گهگاه.
جدی نگیرید!

هزار سخن گویان...هزار جهد کنان...

پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۲ ق.ظ

یک. میخواستم طولانی بنویسم. چند روزی می‌شود. طولانی با یک ترجیع‌بند. با تکرار گاه و بیگاه یک جمله. الان؟ فقط ترجیع‌بندش مانده...«آخ که اگر بدانی...»


دو. گفته بود «خیلی توداری...یه جور عجیبی». تایید کرده بودم، اما اعتراف می‌کنم همیشه هم برایم آسان نیست. و البته خدا را شکر در حفظ ظاهر بی‌استعداد نیستم.


سه. طلبکار بودم. زیاد. شاکی. الان؟ سر به زیر...بدهکار. و هر لحظه که میگذرد بدهکارتر.


چهار. به یک کُلاژ فکر می‌کنم. البته فکرهایم را کرده‌ام. فقط منتظر زمان مناسبم. منتظر که نه. در تلاش برای رسیدن به زمان مناسب. می‌تواند بدهکاری‌ها را تا حد قابل قبولی رفع و رجوع کند. خستگی‌ها. خستگی‌ها را از تن‌ها بیرون کند. روح‌ها و چشم‌ها را بنوازد. حال‌ها را خوب کند. تمام شدنی هم نیست. فکر کنم خودشیفتگی و لذت بردن از ایده‌ها و خلاقیتم دارد نمایان می‌شود. بگذریم. ولی با این حال باز هم تَکرار می‌کنم «آخ که اگر بدانی...».


پنج. قول و قراری داشتیم. با خدا.  من نصفه و نیمه بودم. او؟ تمام و کمال. حداقل تا الان که این طور به نظر می‌رسد. منتظر ادامه خداییَش هستم.


شش. ر.ک. دو. ضمن تکرار این نکته که «آخ که اگر بدانی...»


هفت. روبه‌رو - محسن نامجو

  • الف

نظرات  (۱)

  • جیرجیرک .

  • سه رو درک میکنم خیلی

    پاسخ:
    باشد که بدهکاریا هم تموم بشن دوباره
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">