آقای الف

قبلا بهتر می‌نوشتم،
الان فقط می‌نویسم...
کم و گهگاه.
جدی نگیرید!

۱ مطلب در آذر ۱۳۹۷ ثبت شده است

برای یه بازه زمانی بیشتر از یک سال، پنجشنبه‌ها برام به یه روز خاص و خوب تبدیل شده بود.

واقعیتش اینه که حتی دیداری در کار نبود و این دیدن، شبیه به دیدن‌‌های معمولی دیگه نبود. 

به چشم نیاز داشت، اما به حضور فیزیکی نه.

بخشی از لذت این موضوع این بود که هیچ وقت برای چنین کاری قراری گذاشته نشده بود و بدون هیچ هماهنگی انگار داشتیم به یک قرارداد شیرین نانوشته عمل می‌کردیم.

تقریبا هر روز صبحش با کوه شروع میشد، و حوالی ظهر توی راه برگشت به خونه،

تقریبا مطمئن بودم که جایی که فقط خودم میدونستم، جوری هم رو میبینیم که هیچ کس دیگه ای و احتمالا هیچ وقت، متوجهش نخواهد شد.

الان؟ به تنها چیزی که میشه فکر کرد اینه که این پنجشنبه‌ها تا کی یادم میمونه؟

 اصلا هیچ وقت حواست بود ... ؟ 



  • الف